دپارتمان مدیریت کسب و کار
در راستای ارتقای علم مدیریت کشور منتشر کرد ∫ تعریف هوش هیجانی و اهمیت آن برای شرکت ها
| دپارتمان مدیریت <style=”margin-bottom: 60px;”> | 2816 2222 – 021
تعریف هوش هیجانی و اهمیت آن برای شرکت ها
هوش هیجانی: یک باور رایج وجود دارد که شناسایی افراد دارای « قابلیت لازم» برای رهبری بیش از آن که علم باشد، یک هنر است. گذشته از این ها، رهبران ایده آل سبک های شخصی متفاوتی دارند و مهم این است که موقعیت های مختلف نیازمند سبک های رهبری متفاوتی اند. با وجود این موثرترین رهبران یک وجه اشتراک حیاتی دارند، همه ی آن ها هوش هیجانی بالایی دارند. این بدین معنا نیست که ضریب هوشی و مهارت های فنی نقشی در مؤثر بودن آن ها ندارد. این عوامل نیز اهمیت دارند، اما بیشتر به عنوان «حداقل قابلیت های لازم» یعنی از الزامات اولیه ی مشاغل اجرایی به حساب می آیند.
حال با این سوالات مواجه هستیم:
- هوش هیجانی در حین انجام کار چگونه خودش را نشان می دهد؟
- چگونه می توان تشخیص داد که کسی دارای هوش هیجانی بالایی است؟
- چگونه می توانید هوش هیجانی را در وجود خودتان تشخیص دهید؟
برای پاسخ به این سوالات در ادامه به شناخت هوش هیجانی و مؤلفه های آن می پردازیم.
ارزیابی هوش هیجانی
امروزه بیشتر شرکت ها ی بزرگ برای تدوین «الگوهای شایستگی» روانشناسان کارآزموده ای را به کار گرفته اند تا در شناسایی، آموزش و ارتقای افراد با استعداد در حوزه ی رهبری، به شرکت کمک می کنند. برای ایجاد برخی الگوهای شایستگی، روانشناسان از مدیران ارشد شرکت ها خواستند تا قابلیت هایی را شناسایی کنند که از ویژگی های بارز برجسته ترین رهبران سازمان به شمار می آیند.
فرآیند شناسایی هوش هوش هیجانی به ایجاد فهرست هایی از ویژگی های رهبران ایده آل منجر شد و هنگامی که نسبت مهارت های فنی، ضریب هوشی و هوش هیجانی را به عنوان ویژگی های سازنده ی عملکرد عالی محاسبه کردند، معلوم شد برای مشاغل تمامی سطوح هوش هیجانی از اهمیت دوچندانی در مقایسه با سایر ویژگی ها برخوردار است.
دانستن این موضوع نیز حائز اهمیت است که بر اساس نتایج پژوهش های انجام شده، اگر مردم از رویکرد درستی استفاده کنند، می توانند هوش هیجانی خود را پرورش دهند.
پنج مؤلفه ی هوش هیجانی در محل کار
-
خودآگاهی:
خودآگاهی اولین مؤلفه ی هوش هیجانی است و به معنای درک عمیق احساسات، نقاط ضعف و قوت، نیاز ها و محرک های فردی خود است. همچنین افرادی که خودآگاهی بالایی دارند، تأثیر احساساتشان را برخود، سایرین و عملکرد شغلی آن ها تشخیص می دهند.
چگونه می توان خودآگاهی را تشخیص داد؟ در درجه نخست این خصوصیت به شکل صداقت و توانایی ارزیابی واقع گرایانه از خود بروز می کند. افراد با خودآگاهی بالا قادرند به درستی و آشکارا درباره عواطف خود و تأثیر آنها بر کارشان صحبت کنند. افراد خوآگاه محدودیت ها و نقاط قوت شان را می دانند و به راحتی درباره ی آن ها صحبت می کنند و تشنه نقد سازنده اند. افراد خودآگاه را از روی اعتماد به نفس آن ها نیز می توان تشخیص داد. آن ها به دنبال چالشی نمی روند که نتوانند به تنهایی از عهده ی آن برآیند و در حیطه ی توانایی هایشان عمل می کنند و همچنین افرادی که صادقانه خودسنجی می کنند (یا همان افراد خودآگاه) کاملاً مناسب سنجش سازمان های تحت مدیریت شان هستند.
-
مدیریت عواطف:
مدیریت عواطف که شبیه به یک گفت و گوی درونی و همیشگی است، آن مؤلفه ای از هوش هیجانی است که ما را از دام احساسات مان آزاد می کند.
چرا مدیریت عواطف تا این حد برای رهبران مهم است؟ در وهله ی اول، افرادی که کنترل احساسات و انگیزه های خویش را در دست دارند قادر به ایجاد محیطی مبتنی بر اعتماد و انصاف هستند. در چنین محیطی، سیاست ها و تعارض های مخفی داخل سازمان به شدت کاهش می یابند و بهره وری بالاست. می خواهم اهمیت مدیریت عواطف در رهبری را حتی از این هم پررنگ تر کنم و به این مسئله بپردازم که مدیریت عواطف، وجدان کاری را نیز افزایش می دهد، که نه تنها یک فضیلت شخصی بلکه یک نقطه قوت سازمانی است.
بسیاری از اتفاق های ناگواری که در شرکت ها بروز می دهند تابعی از رفتار تکانشی (رفتارهای لحظه ای و بدون تأمل بر نتایج و بدون تحلیل) هستند. بنابراین نشانه های مدیریت عواطف را به آسانی می توان مشاهده کرد: گرایش به بازاندیشی و تفکر و تعمق؛ راحت بودن با ابهام و تغییر و وجدان کاری و توانایی نه گفتن به امیال لحظه ای.
-
انگیزه:
اگر یک خصیصه باشد که تقریباً همه ی رهبران کارآمد آن را دارند، آن خصیصه انگیزه است. این رهبران در پی آن هستند که به فراتر از انتظارات دست پیداکنند.
اگر در جست و جوی رهبران هستید، چگونه می توانید افرادی را شناسایی کنید که انگیزه ی دستیابی به پاداش های بیرونی را دارند؟ اولین نشانه اشتیاق به خود کار است: رهبران دارای انگیزه بالا به دنبال چالش های خلاقانه می گردند، عاشق یادگیری اند و به انجام بدون اشکال یک کار افتخار می کنند.
افراد با انگیزش بالا به طور جالب توجهی حتی وقتی که نتایج به ضرر آن هاست، خوش بین باقی می مانند. مدیران اجرایی که در تلاش برای تشخیص میزان بالای انگیزه ی موفقیت در افراد خود هستند، می توانند به دنبال آخرین سرنخ، یعنی تعهد به سازمان باشند.
-
همدلی:
از میان همه ی ابعاد هوش هیجانی، همدلی راحت تر از بقیه تشخیص داده می شود. اما همدلی برای یک رهبر به معنای قبول احساسات دیگران مانند احساسات خودش و تلاش برای راضی نگه داشتن همه محسوب نمی شود ، بلکه همدلی به معنای لحاظ کردن متفکرانه ی احساسات کارمندان ( در کنار سایر عوامل) در فرآیند تصمیم گیری هوشمندانه است.
امروزه همدلی، دست کم به سه دلیل بسیار مهم، یکی از مؤلفه های رهبری است: استفاده ی روز افزون از تیم ها، سرعت بالای جهانی شدن و نیاز فزاینده برای حفظ افراد با استعداد.
افراد در این فکرند که رهبران چگونه می توانند تصمیمات سختی بگیرند و در همان حال، احساسات همه ی افرادی را که تحت تأثیر این تصمیمات قرار دارند در نظر داشته باشند، اما رهبرانی که توانایی همدلی دارند کارهایی بیش از دلسوزی با افراد پیرامونشان انجام می دهند: آنها برای بهبود و ارتقای شرکت شان، از دانش خود به شیوه هایی نامحسوس، ولی با تأثیرات مهم استفاده می کنند.
-
مهارت اجتماعی:
مهارت اجتماعی، به عنوان یکی از مؤلفه های هوش هیجانی، از آن چیزی که به نظر می رسد پیچیده تر است. افرادی که مهارت اجتماعی بالایی دارند به ندرت افراد گستاخی هستند، ولی مهارت اجتماعی فقط مسأله داشتن روابط دوستانه نیست. به عبارت دیگر، مهارت اجتماعی به معنای داشتن روابط دوستانه هدف دار، یعنی سوق دادن افراد در مسیر مورد نظرتان است.
افراد دارای مهارت اجتماعی بالا تمایل دارند دایره ی وسیعی از آشنایان داشته باشند و برای یافتن زمینه های مشترک با افراد گوناگون، استعداد خاصی دارند. افراد دارای مهارت اجتماعی بالا در مدیریت تیم ها ماهرانه عمل می کنند. به علاوه، آنها استاد متقاعد کردن دیگران هستند. ظاهراً افراد به وضوح می دانند که رهبران به مدیریت مؤثر روابطشان نیازمندند و هیچ رهبری به تنهایی راه به جایی نمی برد. گذشته از این، وظیفه ی رهبر انجام کارها به واسطه ی دیگران است و این مهارت اجتماعی است که این امر را میسر می سازد.
آیا هوش هیجانی قابل یادگیری است؟
پژوهش های علمی نشان می دهند که هوش هیجانی دارای یک مؤلفه ی ژنتیکی است. پژوهش های روان شناختی و تکوینی هم مشخص کرده اند که پرورش نیز در هوش هیجانی نقش خاص خود را ایفاء می کند. اینکه هر کدام چقدر تأثیر دارند شاید هیچ گاه معلوم نشود، اما هم پژوهش و هم تجربه ثابت کرده اند که هوش هیجانی قابل یادگیری است.
یک چیز قطعی است: هوش هیجانی همراه با سن افزایش می یابد. یک واژه ی قدیمی برای این پدیده وجود دارد: بلوغ. ولی حتی با بلوغ، برخی افراد برای بالا بردن سطح هوش هیجانی خود به آموزش نیازمندند.
باید تأکید کرد که پرورش هوش هیجانی یک فرد بدون اشتیاق قلبی و تلاش هماهنگ وی در این راستا امکان پذیر نیست. یک همایش کوتاه کمکی نخواهد کرد و نمی توان راهنمای چگونگی پرورش هوش هیجانی را از فروشگاه خریداری کرد. رالف والدو اِمِرسون نوشته است: « هیچ چیز بزرگی هیچ گاه بدون اشتیاق بدست نمی آید.»